«نفرین ابدیت» شاید همهٔ کتاب رو بشه تو همین دو کلمه خلاصه کرد. اگه خیلی از ما ها بخوایم در مورد همچین ایدهای صحبت کنیم نتیجهش چی میشه؟ یه دلنوشتهٔ کوتاه؟ یه پست تو وبلاگ؟ و احتمالا خیلی زود بین میلیونها حرف دیگه گم میشه. اما نویسنده اونقدر این ایده رو پرورونده و پر و بال داده که نتیجهش فقط «حرف» نیست، که بخواد گم بشه و نادیده گرفته بشه. کتاب این ایده رو به تصویر کشیده؛ کاری کرده که بتونیم حسش کنیم، ببینیمش و به خاطر بسپریمش.
بله، کتاب نسبتا طولانیه، همون طور که گفتم خیلی کوتاهتر هم میتونست باشه، یا اصلا نباشه! اما همون جزئیاتشه که باعث تمایزش میشه.
راستش من خودم از تطویل و زیاده گویی خیلی بدم میاد. وقتی یه موضوع برای بار دوم بهم گفته میشه، عصبی میشم. پس چرا داستانهای عشقی تکراری، فتوحات تکراری، یأسها و امیدهای تکراری توی این کتاب به جای این که من رو عصبانی کنه، بیشتر مشتاقم کرد؟
فکر میکنم اولین برخورد ما با یه اثر خیلی مهمه. اگه اولش ازش خوشمون بیاد، از اون به بعد اشکالاتش رو نادیده میگیریم، و اگه بدمون بیاد، بر علیه تک تک ویژگیهاش میتونیم موضع بگیریم و خوبیهاش رو هم تصادفی حساب کنیم.
علاقهمنم به این کتاب همین طوری بود. شاید تو زمان مناسب شروع به خوندن کتاب کردم. من آخرین باری که از خودِ مرگ ترسیدم رو یادم نمیاد. این احتمال که با مردن همه چیز تموم میشه و یه زمانی میاد که هیچ یاد و اثری از ما نیست، ذرهای من رو اذیت نمیکنه. چیزی که ازش وحشت دارم، ابدیته.
سرآغاز کتاب من رو گرفت و ول نکرد. از روزی که کتاب رو شروع به خوندن کردم، تقریبا هر روز یاد فوسکا (شخصیت اصلی داستان) میافتم و کمی از زاویه دید اون به دنیا نگاه میکنم. حتی گاهی تکه کلامهاش ناخواسته به دهنم جاری میشه.
کتاب طوری نبود که دستم بگیرمش و نتونم زمین بذارمش؛ یا دلم نخواد تموم بشه (من این رو تا حالا تجربه نکردم!). اتفاقا طولانی بودن کتاب به چشم منم اومد و وسطاش داشتم به جایی میرسیدم که خسته بشم و سرسری بخونمش که صرفا تیکاش رو بزنم. اما با اون شروعی که داشت، و با اون ایدهٔ طلاییش، دلم نیومد.
یکم سرعت خوندن رو اوردم پایین و سعی کردم بیشتر با کتاب ارتباط برقرار کنم. سعی میکردم تک تک توصیفات رو تو سرم مجسم کنم؛ منظرهها، صداها، بوها. بعضی از مکالمات رو تو سرم با دو تا لحن و صدا میخوندم. و این کتاب قابلیت این رو داشت که همهٔ حواس من رو درگیر خودش کنه. منم این اجازه رو بهش دادم. اگه کتاب ۵ ستاره شده، یه کار مشترک بوده. منم زحمت کشیدم براش؛ و راضیام.