وبلاگِ خوشی : سواری رایگان

دربارهٔ این مطلب:

این مطلب در مورد درس سواری رایگان، از درس‌های دورهٔ تفکر سیستمی متمم نوشته شده و به نوعی ادامهٔ تمرین اون درس هست.
منظور از سواری رایگان اینه که یه سری از افراد بدون این که هزینه‌ای پرداخت کنن، از خدمات عمومی استفاده می‌کنن. مثل کسایی که سوار اتوبوس میشن و پول نمیدن. هزینهٔ اونا رو در واقع دارن بقیهٔ مسافرا به دوش می‌کشن.
تو درس با جزئیات بیشتری این مطلب توضیح داده شده که من دیگه بهش نمی‌پردازم. مثال‌های خوبی هم توی درس اومده. برای تمرین درس شرایطی توصیف شده که توی هر کدوم باید نظر بدیم اون کار اخلاقی بوده یا نه. من متن تمرین و اون مثال‌هایی که اون جا تو نظرات نوشتم رو دیگه این جا تکرار نمی‌کنم.

قواعد اخلاق

فکر می‌کنم برای سنجش درستی یا نادرستیِ یه رفتار، این قاعده به کار میاد:

اون طوری رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار بشه. (یا به طور منفی، اون کاری که دوست‌نداری باهات بشه رو با دیگران انجام نده.)

اسمش رو بذاریم قاعدهٔ اخلاق فردی. برای بررسی اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن شرایط توصیف شده تو درس، باید سعی کنیم خودمون رو به جای همهٔ ذینفعان بذاریم و ببینیم اگه جای اون کس باشیم، ممکنه ناراضی باشیم یا نه. این طوری نیست که با این قاعده بشه به جواب قطعی در مورد همهٔ شرایط رسید؛ بسته به این که محدودهٔ اثر اون عمل رو تا کجا ببینیم (از نظر زمانی و گستره)، ممکنه به جواب‌های متفاوتی برسیم. تفکر سیستمی کمک می‌کنه بتونیم نگاه جامع‌تری داشته باشیم.
اما تفکر سیستمی، به جز دیدن اجزاء، دیدن کل سیستم رو هم به ما یاد میده. باید ببینیم اون کار چه اثری روی سیستم می‌ذاره. با این سوال می‌تونیم از زاویهٔ سیستمی به کارها نگاه کنیم:

اگه همه، همیشه این کار رو تکرار کنن چی میشه؟

اسم این هم باشه قاعدهٔ اخلاق جمعی.

مشخصه که این قواعد رو من نساختم. هدف از اسم گذاری اینه که بتونم جلوتر بهشون اشاره کنم. می‌دونم یه احادیثی با محتوای قاعدهٔ اول از معصومین داریم. مثلا تو نامه ۳۱ نهج‌البلاغه مشابه‌ش وجود داره. غیر از این فکر کنم تو کتاب پوست در بازی از نسیم طالب هم مطالبی در تایید قاعدهٔ اول (با عنوان قاعدهٔ نقره‌ای و طلایی) و رد قاعدهٔ دوم وجود داشت.

بررسی مثال‌ها

حالا با این دو تا قاعده بریم سراغ مثال‌ها.

مهسا و همسایهٔ مسافر:

منشی و کدتخفیف:

مریم و قرعه‌کشی:

مقابله با سواری رایگان

توی متن درس اشاره شده که سواری رایگان توی استفاده از کالاهای عمومی برای اقتصاددان‌ها مسئله‌ایه.
راه حل اولیه اینه که تا جای ممکن باید کالاها رو از حالت عمومی، به حالت خصوصی تبدیل کنیم تا هر کس هر قدر که استفاده می‌کنه پول بده و حق کسی ضایع نشه. این راه تو نگاه اول درسته. ولی معمولا منفعت کل رو می‌تونه کم کنه.
فرض کنید ویکیپدیا مشکل مالی نداره و داره با دونیت کار خودش رو جلو می‌بره. این همه آدم هم ازش استفاده می‌کنن. حالا اگه بخواد از حالت رایگان خارج بشه و مثل متمم فقط اعضا حق استفاده ازش رو داشته باشن چی میشه؟ اون وقت باید یه هزینه‌ای صرفِ پیاده سازی سیستم پرداخت و عضویت بشه. مجموع هزینهٔ تمام شده برای این سرویس افزایش پیدا می‌کنه. هزینهٔ این کار در نهایت داره از جیب (یه بخشی از) جامعه میره. اگه بخوایم مجموع هزینه و فایدهٔ همهٔ آدم‌ها رو در نظر بگیریم، این به ضررِ کل سیستمه. یه هزینه‌ای داره برای چیزی داده میشه که تو حالت قبلی نیازی بهش نبود.
هزینهٔ پیاده سازی قابلیت‌های جدید تنها هزینهٔ وارده به استفاده کننده‌ها نیست. از این به بعد دیگه نتایج ویکیپدیا توی گوگل قابل نمایش نخواهد بود. از طرفی، قبلش یه عالمه آدم داشتن به طور رایگان از این دایرة‌المعارف استفاده می‌کردن و مثل کاری که سواد عمومی با جامعه می‌کنه، این سرویس می‌تونست سطح دانش و فهم کلی جامعه رو بالا ببره و به نفع همه باشه. این که یه فقیر بتونه به دانش دسترسی داشته باشه و تحلیل بهتری از شرایط بکنه، به نفع پول‌دارها و بانیان ویکیپدیا هم هست. اونا در نهایت تو جامعهٔ بهتری زندگی خواهند کرد.
اما اگه بانیان کم بشن و همه بخوان سواری رایگان بگیرن چی؟ اون موقع شاید پولی کردن این سرویس تنها چاره باشه. شاید.

یه نگاه دیگه هم میشه به قضیه داشت. به جای این که راه بی‌اخلاقی رو ببندیم، اخلاق رو ترویج کنیم. به جای راه حل اقتصادی، میشه به دنبال راه‌حل فرهنگی بود. منظورم از «به جایِ» تقابل و تضاد کامل این دو راه نیست. منظورم اینه که راه‌حل فرهنگی نسبت به راه‌حل اقتصادی تو اولویت باشه.
به جای این که مستقیم بریم سراغ این که سیستم عضویت و اشتراک رو راه بندازیم و سوالمون این باشه که قیمت اشتراک چقدر باید باشه، اول بریم سراغ این سوالات: «ویکیپدیا چطور می‌تونه دونیت کردن رو برای مخاطبین جا بندازه و اهمیتش رو نشون بده؟» «با دونستن کدوم حقایق احتمال کمک کردن مردم بیشتر میشه؟»

من نمی‌دونم اصطلاح «اقتصاد فرهنگی» چقدر توی جریان اصلی اقتصاد استفاده میشه، اما نباید ازش غافل شد. اون جامعه‌ای که بتونه بیشتر از راه حل‌های فرهنگی استفاده کنه، در نهایت هزینهٔ کمتری باید بپردازه و به نفع همه میشه.
ترویج و تبلیغ همدلی و قناعت و انفاق می‌تونه تو محقق شدن چنین جامعه‌ای کمک کننده باشه. آموزش تفکر سیستمی هم مفیده. همین که تعداد افرادی که با تفکر سیستمی آشنایی دارن، و می‌تونن فراتر از خودشون، کل سیستم رو هم ببینن، بیشتر بشه، می‌تونه به تحقق چنین جامعه‌ای کمک کنه.

هر چند که در نهایت نمیشه تو همهٔ شرایط به راه حل فرهنگی تکیه کرد. جنگ اخلاق و بی‌اخلاقی تمومی نداره. انسانِ مختار بالاخره می‌تونه بی‌اخلاقی بکنه و این حقیقت باید در نظر گرفته بشه. البته که خیلی فرق هست بین جامعه‌ای که انسان بی‌اخلاق رو اصل قرار میده و انصاف رو استثناء در نظر می‌گیره، با جامعه‌ای که انسان اخلاق‌مدار رو اصل قرار میده و نهادهاش رو بر این اساس بنا می‌کنه.


نظر دهید.