وبلاگِ خوشی : کتاب | سیطره جنس

تو مقدمه کتاب گفته میشه که فمنیسم یه تعریف واضح و مشخص نداره که بشه تو چند جمله خلاصه‌ش کرد و همه با اون تعاریف موافق باشن. بعضا ممکنه دو تا فمنیست، حرفشون کاملا ضد هم‌دیگه باشه. اینم به خاطر بی‌عرضگی زنان تو شکل دادن یه مکتب فکری نیست! این پدیده تو همهٔ مکاتب دیده میشه. همون قدر که آراء متفاوت تو اندیشمندان سوسیالیست یا لیبرال وجود داره، این جا هم هست. با این وجود نویسنده به طور خیلی کلی میگه: «فمینیسم را می‌توان مکتبی دانست که بر هویت انسانی و ارزش مستقل زنان تاکید می‌کند و در مورد آنان به توانایی و شایستگی‌ای دست‌کم هم‌ارز با مردان باور دارد.»

کتاب توی ۳ بخش اول، تو هر کدوم یکی از مکاتب لیبرالیسم، رمانتیسم و اگزیستانسیالیسم رو توضیح داده و در ادامهٔ هر بخش، از این صحبت کرده که زنان چطوری از اون مکتب الهام گرفتن و سعی کردن مباحث مطرح شده توی هر کدوم رو به طور ویژه در مورد خودشون به کار بگیرن. برای مثال تو بخش مربوط به لیبرالیسم میگه که یه زمانی جامعهٔ طبقاتی خیلی مرسوم بوده و مثلا اشراف و رعایا تو دو تا دستهٔ مختلف بودن و وجود این طبقات از طرف هر دو گروه پذیرفته شده بود. بعدا تو جریان لیبرالیسم این مطرح میشه که حق طبیعی همه یه چیزه و همه انسان هستن و این طبقات باید از بین بره. و اتفاقی که در نهایت می‌افته این بوده که یه گروهی از رعیت‌ها یه سری حق و حقوق رو می‌تونن برای خودشون بگیرن. اما این حق و حقوق به معنی برابری همهٔ انسان‌ها نبوده. همون زمان بعضی از مطرح‌ترین لیبرال‌ها، حق رای زنان یا منع برده‌داری رو چیز مسخره‌ای می‌دونستن. اصلا هم فکر نمی‌کردن که تناقضی توی حرفاشون هست. بعد کتاب میاد دربارهٔ کسایی که اولین بار با الهام گرفتن از شعار‌های اصلی لیبرالیسم، در مورد حقوق زنان صحبت کردن حرف می‌زنه و میگه جنبش اینا چی می‌گفت و به چی دست پیدا کرد.

تو بخش چهارم در مورد فمنیسم رادیکال صحبت می‌کنه. اینا به طور مشخص از یه مکتب الهام نگرفته بودن، صرفا نظراتشون نسبت به چیزی که الان تو جامعه هست، خیلی متفاوت و غیرقابل تصور به نظر می‌رسه(می‌رسید؟). از کسایی که کلا تمایز بین زن و مرد قبول ندارن، تا کسایی که فکر می‌کنن وجود خانواده دلیل بدبختی زنانه و حتی نظراتی که میگه زنان باید جدا شن برن جامعهٔ خودشون رو درست کنن.

تو این بخش‌ها نویسنده به طور خوبی سعی کرده طیف وسیعی از فمنیسم‌ها رو پوشش بده و بی‌طرفانه نظر اون افراد رو بیان کنه. ادبیات کتاب هم شیوا و قابل فهمه؛ فقط تو قسمت اگزیستانسیالیسم چند بندی بود که من نتونستم باهاش ارتباط بگیرم و منظورش رو متوجه بشم. آخر کتاب یه نتیجه‌گیری داره که خیلی خلاصه در مورد نظرات گفته شده تو کتاب صحبت می‌کنه و توش نظر شخصی نویسنده هم در مورد هر کدوم تا حدی معلومه. مثلا مشخصا طرفدار فمنیسم لیبراله اما به نظرش فمنیسم رمانتیک تغییر خاصی ایجاد نکرده.

به خیلی از استدلال‌ها نقد داشتم، اما در کل برای آشنایی کتاب بدی نبود. هرچند که تا این جا این کتاب تنها منبع من برای شناخت فمنیسم بوده. اگه اشتباه معرفی کرده باشه هم متوجه نمیشم!


نظر دهید.