وبلاگِ خوشی : کتاب | دکترین شوک

کتاب مشخصا بر ضد سرمایه‌داری و به طور خاص مکتب اقتصادی شیکاگو نوشته شده. حرف اصلیش هم اینه که طرفدارای این تفکر که شامل سرمایه‌دارها و مالکان شرکت‌های بزرگ و چند ملیتی میشه، برای پیش‌برد نظراتشون و گسترشش توی دنیا، عمدتا از شوک استفاده کردن. خیلی از مردم با سیاست‌های پیشنهادی این نظریات اقتصادی مخالفت می‌کنن، چون اجرای طرح‌هایی مثل خصوصی شدن خدمات عمومی، حمایت کمتر از اقشار ضعیف، آزادسازی قیمت‌ها و چیزای دیگه رو پیشنهاد میده که (حداقل در نگاه اول) به نفع سرمایه‌دارها و به ضرر عموم مردمه. برای همین نمیشه معمولا این سیاست‌ها رو از طریق ساز و کارهای مرسوم قانون گذاری و دموکراتیک پیاده کرد. پس کاری که می‌کنن اینه که بعد از این که یه شوک گسترده به جامعه (بر اثر رکود اقتصادی شدید، بلایای طبیعی، جنگ و ...) وارد میشه، قبل از این که مردم بفهمن چی شده، این سیاست‌ها رو اجرایی می‌کنن. مثلا زمانی که مردم نگران اینن که بمب خونه‌شون رو خراب نکنه، بعیده بخوان با چندتا قانون در مورد حداقل حقوق کارگرا مخالفت کنن. غیر از این که نحوهٔ پیش‌برد سیاست‌های این مکتب رو می‌کوبه، نتایج اون‌ها رو هم مورد نقد قرار میده. قبل از این که این سیاست‌ها پیاده بشن، پیشنهاد دهنده‌هاش وعدهٔ گشایش اقتصادی و کم شدن بیکاری و کلا بهتر شدن اوضاع رو میدن، اما مثل این که این طور نیست و ممکنه اوضاع بدتر هم بشه. بعد هم خیلی جاها صدای مردم کم‌کم درمیاد و شروع به اعتراض می‌کنن که دولت‌ها مجبور میشن برای پیش‌برد این سیاست‌ها متوسل به زور بشن و مردم رو سرکوب کنن. کتاب تلاش می‌کنه ارتباط مستقیمی بین اجرای این سیاست‌ها و اعمال خشونت برقرار کنه و این دو تا رو تو بستهٔ واحدی ببینه. نویسنده کشورهای مختلفی رو بررسی کرده، مثل شیلی و اندونزی و عراق و آمریکا. بعد سعی کرده حرفایی که در مورد پیش‌برد سیاست‌های بازار آزاد و دکترین شوک زده رو نشون بده. هم مورد شوک رو بیان می‌کنه و هم بعدش تبعات پیاده سازی سیاست‌ها رو میگه. مثلا تو آمریکا میگه بعد از ۱۱ سپتامبر تامین امنیت تو آمریکا خصوصی سازی شد و به جای دولت به دوش شرکت‌های خصوصی افتاد. با استفاده از این شوک و در سایهٔ ترسی که از تروریست توی آمریکا حاکم بود، «مبارزه با تروریست» به یکی از بزرگترین صنایع دنیا تبدیل شد. البته برون سپاری وظایف دولت توی دوره بوش به این جا ختم نمیشه و این فقط شروعشه. تو کتاب مفصل توضیح میده. تو کتاب از آمارهای اقتصادی‌ای که بعد از این سیاست‌ها به بار میاد هم صحبت می‌کنه، مثل رکورد بیکاری تو شیلی بعد از این که وعده داده بودن با خصوصی‌سازی صنایع بزرگ، اوضاع اقتصادی درست میشه. هم‌چنین از سودجویی شرکت‌های بزرگ میگه که چطوری برای دارایی‌های کشور‌های دیگه دندون‌تیز می‌کردن و در زمان بحران و نابسامانی اقتصادی، صنایع و زیرساخت‌ها و بازارهای این کشورها رو تصاحب می‌کردن.

اولین چیزی که تو کتاب تو ذوقم زد، شروعش بود. نویسنده اصطلاح «شوک‌درمانی» رو از یه سری نظریه تو روانشناسی و اینا گرفته. انگار یه زمانی فکر می‌کردن با شوک دادن به بیمار، میشه اون رو از وضعیت قبلیش و پیشینهٔ خرابش جدا کرد و تا تو شوک قرار داره، شخصیتش رو از نو و سالم سرپا کرد. این نظریه تو کانادا توسط دو تا دکتر بررسی می‌شده که بعدا کارشون رو متوقف می‌کنن. کلی حقیقت تلخ و دردناک در مورد آزمایش‌هایی که بدون رضایت رو افراد انجام می‌دادن تو فصل اول اومده. کلا خوندنش خیلی سخت بود. بعد هم نویسنده میگه درسته که اون تحقیقات در ظاهر نتیجه نداد و متوقف شد، اما بعدا نتایجشون شد سنگ بنای جزوه‌های آموزش بازجویی و شکنجه برای نیروهای آمریکایی. بعد هم میاد میگه شوک‌درمانی اقتصادی هم مثل همینه. باید یه شوک به جامعه داد و از ساختارهای قبلیش جداش کرد تا بشه بازار کاملا آزاد رو برپا کرد. صرفا برای این که از این استعاره کمک بگیره، دو فصل کتاب رو داره در مورد شکنجه و تحقیقات غیرقانونی و چیزای دیگه حرف می‌زنه. واقعا ترجیح می‌دادم این همه در مورد این مسائل نمی‌دونستم. وقتی مثلا جامعه رو به کشتی می‌خوان تشبیه کنن، لازم نیست بیان تاریخچهٔ ساخت کشتی و انواع کشتی و چیزای دیگه رو با جزئیات شرح بدن. همون قدری باید به استعاره پرداخته بشه که لازمه. اما نویسنده می‌خواد با سیاه نشون دادن شوک‌درمانی در برخورد با افراد، خواننده رو احساسی کنه و این بد بودن رو به شوک‌درمانی اقتصادی هم تسری بده. نکتهٔ اذیت کنندهٔ دیگه هم در ادامهٔ همین موضوعه. موضوع شکنجه و پاک کردن روان بیمار با استفاده از شوک الکتریکی و ... تو فصول اول تموم نمیشه و تو کتاب پره از ارجاع به این‌ها. لحن کتاب خیلی از جاها به طرز عجیبی غیر حرفه‌ایه و حرفش غیر دقیقه. صرفا می‌خواد با تاثیرگذاری احساسی کارش رو جلو ببره. نکتهٔ منفی مهم‌تر کتاب به محتواش برمیگرده. نویسنده اقتصاد‌هایی رو بررسی کرده که بعد از شوک، سیاست‌های بازار آزاد رو پیاده کردن و وضعشون خراب شده. از کجا معلوم اگه اون کار رو نمی‌کردن اوضاعشون بهتر می‌بود؟ از کجا معلوم اون پیامدها صرفا نتیجهٔ این تصمیمات بوده؟ آیا کشورهایی نبودن که تونسته باشن با کمک این سیاست‌ها وضعشون رو بهتر کرده باشن؟ من حس کردم نویسنده عمدا یه سری مثال خاص رو انتخاب کرده و داره بیان می‌کنه و شک کردم که چرا نمونهٔ مثبت وجود نداره تو کتاب؟ کلا ۴ حالت میشه بین یه فرض و نتیجه برقرار باشه. ۱) نمونه‌هایی که توش فرض وجود داره و نتیجه برقراره، ۲) اونایی که فرض وجود نداره و نتیجه هم برقرار نیست، ۳) فرض هست ولی نتیجه نیست، ۴) نه فرض و نه نتیجه وجود نداره. تو این کتاب فقط به حالت اول پرداخته شده. برای همین چیزی اثبات نشده.

با این حال خوندن کتاب نکات مثبتی‌هم برای من داشت. اول این که فهمیدم اجرای سیاست‌های بازار آزاد لزوما راه حل نیست. گروهی از اقتصاد خونده‌های وطنی که به عنوان لیبرال و نئولیبرال هم شناخته میشن، یا افراد دیگه‌ای که طرفدار ایده‌های توسعه هستن، یه جوری نشون میدن که انگار جواب برون‌رفت از خیلی از مشکلات کاملا مشخصه و با خصوصی‌سازی و کوچیک کردن دولت و دخالت کمتر دولت توی اقتصاد و مقررات‌زدایی و آزادسازی قیمت‌ها و ... همه چیز حل میشه. این کتاب به من نشون داد که خیلی از جاها این کارها رو کردن و مشکلاتشون بزرگ‌تر شده. پس لزوما جواب واضح برای مشکلات اقتصادی‌مون وجود نداره. این برخلاف چیزیه که من قبل از خوندن کتاب فکر می‌کردم. با گوش کردن چند قسمت پادکست سکه و دغدغه ایران، فکر می‌کردم راحت میشه مشکلات رو برطرف کرد، یه سری هستن که نمی‌خوان. البته که این کتاب لزوما نظر اونا رو رد نمی‌کنه و ممکنه با اجرای برخی از این سیاست‌ها به طور درست، بعضی از مشکلات اقتصادی حل بشه. اما باید بررسی کرد اون کشورهایی که از این سیاست‌ها نتیجه نگرفتن و مثلا تورم بعد از اصلاحات اقتصادی توشون تشدید شده، کجای کار رو اشتباه کردن. بماند که زیاد شدن شکاف طبقاتی جزوی از پیامد‌های مستقیم این سیاست‌هاست و خیلی از این تصمیم‌ها اگه درست هم اجرا بشن این شکاف رو بیشتر خواهند کرد. نکتهٔ جالب دیگه هم خود وقایعی بود که تو کتاب گفته شده. کلی روایت از اتفاقاتی که تو جاهای مختلف دنیا افتاده رو کتاب میگه که دونستن بعضیاش واقعا جالب بود. مثلا این که تو شیلی (یا شایدم آرژانتین، مطمئن نیستم) شرکت فورد تو کارخونه بعضی از کارگرای معترض رو سر خود زندانی کرده؛ یا این که چرا آمریکا به روسیه بعد از فروپاشی شوروی کمک نمی‌کنه که اقتصادش رو سر پا کنه (مثل طرح مارشال مثلا)؛ یا از شرکت‌های پیمانکاری آمریکایی میگه که قرار بوده عراق رو بعد از حملهٔ آمریکا از نو بسازن اما علی‌رغم خرج زیادشون موفق نمیشن به تعهادتشون عمل کنن و بعد هم که عراقی‌ها می‌خوان ازشون شکایت کنن، چون شکایت از طرف شهروندان آمریکا نبوده نمی‌تونن؛ و این شرکت‌ها نه تو خاک عراق پاسخگو بودن و نه تو آمریکا! وقایع عجیب و باورنکردنی زیاد هست تو کتاب. کتاب نسبتا مفصله ولی برای کسی که می‌خواد صرفا با موضوع آشنا بشه، یه مستند با همین اسم هست که دیدنش خالی از لطف نیست.


نظر دهید.